گفتوگو با سردار فتح الله جعفری



نحوهی آشناییام با سردار باقری در دو مقطع بود. مقطع اول مربوط به سال ۵۹ میشود که جنگ شروع شد. حدود یک ماه از جنگ گذشته بود که از کردستان به جنوب (گلف) آمدم و متوجه شدم که آقای داود کریمی مسئول عملیات است و آقای حسن باقری مسئول اطلاعات عملیات. پیش از آن هم میدانستم که این دو از مسئولین ادارهی جنگ هستند، ولی مستقیماً با آنها سروکار نداشتم. مقطع دوم آشناییام با شهید باقری، مربوط به این ده سالی است که روی آثار و زندگی او کار میکنیم؛ تولد، جوانی، دبیرستان، دانشگاه، ورود به انقلاب، بعد از انقلاب و... تقریباً با زندگی او آشنا شدهایم. در این ده سال، بیش از آن دو سال و نیم جنگ، از خلقیات، مشخصات و فعالیتهای ایشان مطلع شدهایم. حتی خیلی از مسائلی که در زمان جنگ نمیدانستیم، امروز برایمان آشکار شده است. از سال ۸۱ (بیستمین سالگرد شهادت شهید باقری) تا امروز، خیلی جامعتر و کاملتر با زندگی ایشان آشنا شدهایم؛ یک زندگی پربرکت، پرماجرا، پرحادثه و پرتنش از زمانی که به دنیا آمد.

وقتی آمدم گلف، ایشان را شناختم. گلف ستاد عملیات جنوب در جنگ بود. جنگ که شروع شد، آقای داود کریمی و آقای حسن باقری در آنجا مستقر شدند. اتاق جنگی درست کرده بودند و نقشههای منطقه را در آنجا جمعآوری و بررسی میکردند. در بالای اتاق جنگ، یک حسینیهی بزرگ قرار داشت که محل برگزاری نماز و تجمع نیروهایی بود که میخواستند اعزام شوند. در آبان ۵۹، گروهی از نیروهای خراسان یا تهران میخواستند اعزام شوند که دیدم یک نفر آنها را توجیه میکند. من خودم قبل از اینکه به آنجا بیایم، در کردستان بودم و با جنگ آشنایی داشتم. از نحوهی برخورد و طرز بیان او متوجه شدم آدم مطلعی است و تذکرهای بجایی میدهد. بعداً که پرسیدم، گفتند او حسن باقری است.

حسن باقری مسئلهای در نظریهاش مطرح کرده که بسیار مهم است و در هیچ
ارتشی مطرح نیست. او میگوید: ما هدفمان از عملیات، کشتار و انهدام دشمن
نیست. باید تلاش کنیم از دو طرف کشته نشوند؛ چراکه نیروهای عراقی برای
آیندهی انقلاب اسلامی عراق مفیدند. این روزها که حوادث منطقه و عراق را
میبینیم، تازه متوجه نگاه آیندهنگر باقری میشویم.